لکه های روشنائی در افق تاریک خراسان کهن
احمد شکیب حمیدی
بدون هیچکونه تردیدی کارروائی هفت ساله اخیر رژیم موجودآئینه حقیقت نمائیست که وجود فاشیزم قومی را بطور عریان و آشکار بنمایش میگذارد! متاسفانه عده ای هنوز هم نمیخواهند در این آئینه بنگرند چونکه نمیتوانند بر فقر فرهنگی و بی نوائی سیاسی خویش بگریند، بلی آنهائیکه هفت سال قبل " از ظن خود با این رژیم یار شده" بودند تا مسیر مدینه فاضله را با رهنمائی آنها دریابند پس از گذشت ماه عسل رژیم بتدریج به این نکته پی بردند که سرنوشت ملتی را بدست شعبده باز ماهری سپرده اند که در تمامیت خواهی دست اجداد و اسلافش را از پشت بسته است!
این مداری قومپرست با دیدگاه واپسگرایانه که دارد هنوز هم به جامعه به عنوان یک قبیله مینگرد، بطوریکه پس از بقدرت رسیدن بزودی ماشین ترور هویتی، تاریخی، فرهنگی، روانی و حتا شخصیتی را توسط یک تیم تمامیت خواه و تازه بدوران رسیده با سرعت محیر العقول براه انداخت، تا بزعم خودش بعنوان یک فرمانروائی بلامعارض عرض اندام نماید. هرچند این حرکات شتابزده که توسط دارالاماره سازمان و از پشتیبانی بیدریغ جامعه جهانی برخوردار بود توانست نوعی یآس و ناامیدی را در اذهان استبداد پذیر سران گروه های مطرح در کشور مستولی کند اما بزودی جامعه منفعل ما را از خواب سنگین بیدار و زر ورق بظاهر زیبایی وحدت ملی را بیرنگ ساخت این سناریوی کهنه که ذریعه بازیگران شیاد با همان تکتیک های زنگ زده غرض نفی و انکار دیگران براه انداخته شده بود مرز افراط را شکست و جامعه ما را مجبور نمود تا بجای انفعال رویکرد نسبتآ فعالی داسته باشند.
اینجاست که امروز تشکلات چون اتحادیه خراسان، تلویزیون خراسان، هفته نامه خراسان، حزب سوسیال دموکرات خراسان، مرکز تحقیقات خراسان، تاجیک میدیا، اتحادیه تاجیکان، اتحادیه ترک تباران، و جنبش های دانشجوئی در داخل و خارج کشور فعال گردیده اند. جالب اینجاست که این حرکات از پتانسیلی نسبتآ خوبی نسبت بگذشته برخوردارند. زیرا از یکسو برای نخستین بار با استفاده از دموکراسی امریکایی بخشی عظیمی از نیرو های داخل کشور با بخشی از نیرو های پرتجربه در خارج کشور در یک حرکت عملی و کار ساز باهم نزدیک شده اند و از سوی دیگر چنانچه در بالا تذکر دادیم این حرکات زائییده همان بستر فرهنگیست که بطور واکنشی شکل گرفته است و اگر نیرو های سیاسی اجتماعی این خطوط برآمده از بطن جامعه را که در حال برجسته شدن و خودنمایی است بموقع درک ومحور حرکت های خویشرا بر همین اساس تنظیم نمایند مطمئنآ امیدواری زیادی وجود دارد! .
زنده باد پوهنتون مرگ بر دانشگاه!؟
این شعار بشکل انتحاری توسط فرزندان ناخلف که برآیند فرهنگ واپسگرای فاشیزم طالبیست در برابر شعار زنده باد دانشگاه و زنده باد پوهنتون عنوان گردید و اوج بینوایی و درماندگی یک فرهنگ آشفته و درهم آمیخته را که ناشی ازیک چنین تفکر ابلهانه و تنگنظرانه است به نمایش گذاشت، مضاف براین، این شعار در واقع نشانه بن بست فکری و فقدان رابطه شهروندی گارگذاران این رهپیمایی را نشان میدهد، زیرا هیچ سندی خفت بار تر و ضد انسانی تر از این نیست که زبان شهروندان خودت را واژه های بیگانه خطاب کنند و حکومت مرکزی کشور حتا تحمل وجود تابلو به زبان غیر از زبان قبیله را نداشته باشد و برای نابودی آن از نیرو های مسلح، جریمه و حتا سبکدوشی از وظیفه استفاده کنند این عمل حکومت دقیقآ یاد آور برخورد نازیها آلمان با شهروندان یهود آلمان میباشد.! از سوی دیگر این شعار "وحدت ملی " را برای ما چنین بتصویر میکشد:
"وحدت ملی یعنی انحصار حقیقت توسط من، وحدت ملی یعنی اطاعت بی چون و چرا از من، وحدت ملی یعنی دشمنی با پلورالیزم فکری، سیاسی، عقیدتی، وحدت ملی یعنی بستن چشمان دیگران با دستمال فریبنده که در نهایت به حذف یا به خدمت گیری دیگران می انجامد! "
این رهپیمائی که بخاطر ارضای عقده کارگذاران حقیر مبتنی بر عصبیت ایلی سازماندهی شده بود برای بیداری ملیت های ساکن بسیار مفید و موثر تمام شد که باید از کارگذاران آنها تشکر کرد.
جنبش محصلین و چالشها
یکی از اخلاقیترین اصول زندگی بشر مبارزه با کژیهاست، بقول برتولدبرشت " آنکه حقیقت را نمیداند نادان است و آنکه میداند و دروغ میگوید تبهکار است" بر روی همین اصل محصلین عزیز دانشگاه های کشور ما در راستای مبارزه با عصبیت حاکم قبیلوی در گام نخست خواهان نصب تابلو بزبان فارسی آنهم در سرزمین که از سپیده دم تاریخ بشریت زیستگاه، خواستگاه و زادگاه زبان فارسی میباشد گردیدند. ویژگی این جنبش شعار " زنده باد پوهنتون- زنده باد دانشگاه" بود. آنها با این شعار در واقع خواستار همزیستی و همکاری با کسانی بودند که عملآ با شعار نابودی آنها در مقابل آنها صف کشیده بودند. مبرهن است که از ویژگیهای بارز عصبیت قبیلوی یکی هم ایستادگی و انعطاف ناپذیری در مقابل هرگونه دگرگونی اجتماعی سیاسی و فرهنگیست. مضاف برآن هرگونه، حق خواهی را نتیجه توطئه بیگانه پنداشتن، و با ساختن یک دشمن فرضی خود را بحالت تدافعی قرار دادن و در نهایت به همه چیز حکم سانسور را دادن از خصوصیات و قوانین نافذ شده ای فاشیزم قبیله میباشد، زیرا حاکمیت قبیلوی از به اصطلاح هجوم فرهنگی وحشت دارد چون ادامه حیات و بقای خود را در ادامه و استمرار وضع موجود میبینند و همچنان وجود همیشگی یک دشمن فرضی برای تداوم عصبیت قبیلوی و ایجاد یکپارچگی جوانان ناآگاه برای فرمانروائی رئیس قبیله یک فکتور اساسی و الزامی بشمار میرود! اما با تمام اینها شوونیزم قبیله نمیتواند در مقابل فریاد حق خواهی یک ملت سد واقع شود و چالشی بشمار آید زیرا همانطوریکه آقای ریگستانی در مقاله خود تحت عنوان "بحث دانشگاه در پارلمان" نگاشته است، تمامیت خواهان در اینگونه موارد وارد بحث تحلیلی نمیشوند و از دیالوگ و گفتگو نیز پرهیز مینمایند اگر بخواهی دلیل بیاوری رگان گردنش را میپندانند و اتهام ستون پنجم دشمن را برایت میزند، اما این بهانه ها در این زمان پوسیده و نخ نما شده اند و چاره جز گردن نهادن بخواست ملت ندارند، و اما مهمترین چالش در شرایط موجود در برابر هر گونه خواسته های بر حق و هرگونه حق خواهی وجود لمپن های غیر پشتون در میان ماست! این لمپن ها که با عناوین چون پوهنمل، پوهاند، پوهنیار، دگروال، حارنوال، صوبهدار و علاقه دار و با مدال های نظیر امیر کرور، شیخ تیمن سپین ادی، درخانی مفتخرند، شدید ترین دشمن هرگونه دگرگونی ونقد گذشته میباشند زیرا هر گونه دگرگونی، گذشته ای پرافتخار انها را از هاله ای تقدس خارج میکند، وظیفه این لمپن ها فقط صیقل دادن مدالی عتیقه است که بر سینه دارد فرق نمیکند که این مدال را از کدام وطنفروش بدست آورده باشد انها سخت به این مدال نیاز مند دارند. این گونه آدمها فقط برای فصل کردن می آیند و محصلین عزیز باید در برابر لمپنیست ها خیلی محتاط باشند زیرا آنها با رابطه کاکا و برادرزاده وارد میدان میشوند و نخست سخن از رادیکالیسم میزنند و پس از آنکه همه را از آن نهاد یا سازمان بیزار ساخت تمام پلانها تان را نقش بر آب میکند. البته بحث لمپنیزم بحث مفصلی است که از حوصله این نوشتار خارج است ومنظور بنده از لمپن تمام اساتید محترم دانشگاه ها و افسران و مامورین ملکی نیست! لمپن کسیست که یک رتبه و یا مقام علمی را نه از روی لیاقت بلکه بوسیله چاپلوسی و هزاران نیرنگ بدست می آورد و این رتبه یا مدال شیشه عمر اوست، زیرا با داشتن همین پیشوند ها وی خود را آدم شکست ناپذیری احساس میکند! البته لمپن های مذهبی نیز در جامعه ما وجود دارد، یک نگاهی گذرا بتاریخ چند دهه اخیر نشان میدهد که امان الله خان بوسیله همین لمپن ها وادار به فرار شد و حبیب الله کلکانی بوسیله همین لمپن ها به چوبه دار کشیده شد!
بهر حال با نخستین حرکت این جنبش که نمایانگر فرهنگ والای خراسانی بود معلوم گردید که جوانان ما پتانسیل قوی برای خیزش علیه استبداد را دارند و حتا بدبین های حرفوی از خیزابه نوید بخش آن در امان نماندند!
خود را بشناس!
این عبارت در جبین معبد قدیمی بنام "دلفی" در آتن پایتخت یونان باستان نقش بسته است. بنابرین میتوان بصراحت حکم کرد که "هویت گرایی "حتا قبل از دوران ارسطو به عنوان یک اصل در جوامع کهن مطرح بوده است. پس هر نوع حرکت در راستای هویت یابی نه تنها از منظر قانونی مانعی نخواهد داشت بلکه یک گام مثبت نیز شمرده میشود اما نگاهی گذرا به تاریخ مبارزات چند دهه اخیر در کشور ما نشان میدهد که معمولآ ما یا برای مبارزه با "حذف رقیب"که در فرهنگ سیاسی ما "نابودی کامل دشمن " خوانده میشود بپا میخیزیم ویا هم به دلایل نه چندان روشن وارد کار زار سیاست میشویم و همینکه چند گامی پیش گذاشتیم مفتون شیوه خود میشویم این شیفتگی بر خود یعنی ندیدن دیگران، دیگرانی که قرار بود برایش فداکاری کنیم و حقش را برسمیت بشناسیم اما پس از مطرح شدن و یا پیروزی دیگر نتنها اینکه انها را بحساب نمی آوریم بلکه اگر به شیوه خود پافشاری کنند درصف دشمنان جایش میدهیم!
لهذارمز موفقیت در این خواهد بود که بعنوان نخستین کار باید با این شیوه ها برای همیشه وداع گفت زیرا در زیر چتر خراسان بزرگ باید صمیمانه و صادقانه با حقوق برابر گردهم آمد! و از این پس نباید از واژه های " صمیمانه و صادقانه" همانند گلبدین استفاده کرد.
در ثانی گردانندگان سازمانها و اتحادیه های که برای باز پس گیری هویت خراسانی مبارزه میکنند باید بدانند که در این راه مشکلات و چالشهای فراوانی وجود دارد که باید در مقابل هرکدام آنها از نهایت دقت و تآمل کارگرفت مسلمآ دموکراسی جاده طولانی است و تا یافتن این جاده چالشهای زیادی فراروی مان قرار دارد زیرا ملت ما را چنان در کوچه بندان اسطوره پردازی و افتخارات جعلی به بن بست کشانیده اند که در انظار عامه هرگونه هویت طلبی، قدرت طلبی تفسیر میگردد!
هرچند بدلایل که در ابتدا این نوشتار برشمردم اغلب این حرکت ها حرکت های واکنشی است که در برابر فرهنگ قبیله قد علم نموده اما پیروزی این حرکت ها سیاسی و اجتماعی زمانی ممکن میگردد که هرچه زودتر قالب بسته و جامه سرخگون عادت گذشته را همانند پوست مار بدور اندازیم زیرا در دنیای مدرن مبارزات سیاسی معمولآ با پوشیدن جامه و کلاه آبی رنگ منشور ملل متحد و دموکراسی کاراست نه حذف فزیکی حریف، از سوی دیگر آنچه میتواند در تحقق همبستگی و پاراستن یکپارچگی موثر باشد پذیرش گوناگونی قومی، زبانی و مذهبی در گستره کشور و تاکید براشتراکات عمیق فرهنگی و میراث های مشترک تاریخیست نه ترویج سیاست های شئونیستی صرفنظر از هر قومی که باشد! ! و حقا که محصلین جوان دانشگاه های ما پختگی و درایت خود را در این زمینه نشان دادند.
بدون شک شکل گیری اینگونه نهاد ها و سازمانها در مجموع لکه های روشنیست که در افق تاریک خراسان زمین با نور هرچند ضعیف به تابیدن آغاز کرده است و این خود میتواند مایه امیدواری ها باشد، بشرطیکه با واقعگرایی و به دور از هر نوع آرمانگرایی و امید های واهی مصممانه تلاش و مبارزه کرد.
عنوان نوشتاربا وام گرفتن از مقاله ای "لکه های روشنائی در ایران" انتخاب گردیده است!
کلمات کلیدی: